نیر یزد در یک قرن قبل از این

نیر یزد در یک قرن قبل از این
 
نیر یزد صد سال قبل از این ( تاریخ اجتماعی و... )
 
بخش دوم خاطرات میرزا جواد آیت اللهی
 
هفت - هشت ساله بودم ( 1292- 1393 ش ) که خبر تهاجم چند فارسی با برخی از روستائیان یکی از دهات مجاور به املاکمان به یزد رسید و شنیدیم که تهاجمی وحشیانه به باغبانمان داشته اند . موقع ییلاق به جای یک قواره پیراهن کرباس یا متقال که هرساله به عنوان خلعت با یک تکه نبات برایش می بردیم برایش یک قواره پارچه یزدی باف که نخی با راه راه مشکی بود برایش بردیم که گویا به همه نشان می داده است و بسیار خوشحال بوده است . این پارچه نسبتا" کمیاب و گران بود و فکر می کنم تازه باب شده بود ...
چند خانوار دیگر هم بودند که وقتی به دیدن ما می آمدند « یک تکٌه نبات و چند عدد نقل بدون مغز » ، که امروز بسیار کم ارزش به نظر می رسند و آن روزها در ایران از اجناس گران و با ارزش بودند به عنوان سوغات  یزد هدیه می گرفتند . این خانوارها تا آنجا که به خاطر دارم بیشتر از این گروه خدماتچی بودند :
- زنی که هرسه - چهار روز یکبار می آمد و برایمان نان میپخت
- یکی که ( وقتی خادم - باغبان ما نبود ) حکم خادم مسجد را می یافت و بسیار هم مردی محترم بود
- یکی که کارهای نعلبندی و تا حدودی دامپزشکی انجام می داد و به الاغ سواری پدرم رسیدگی می کرد .
- یکی از آن همه کاره های محل که اذان هم می گفت 
البته از همان روز اوٌل برخی هم هدیه هائی برای ما می آوردند که از جمله یکی شان یک قرابه گلاب با مقداری برگ گل خشک شده محمدی می آورد و وی هم علاوه بر پول ، نقل و نبات هم می گرفت
چند خانوار دیگر هم بودند ( بکی که رسما" خادم مسجد نبود امٌا به کمک همان باغبان ، به آن رسیدگی هائی می کرد ) که در طول تابستان به ما کمکهائی می کردند و مثلا" یکنفرشان هر چندروز یکبار به خانه ما آمده نان می پخت ، و... که برای آنها هم هرکدام یک تکه نبات با مقداری نقل آلوچه ای می بردیم و آنها هم به عنوان این که از خانه روحانی آمده است و تبرک و تیمن است با رغبت می پذیرفتند . *
هدیه هائی غذائی که روزهای نخست به ما می دادند از سایر ایٌام بیشتر بود که بعدا" خواهم نوشت
(1) یکی از دوستان عموی پدرم ، نمیدانم به جد یا به شوخی ، تعریف می کرد که یکی از این دزدان از فرط اضطرار لباس کهنه روحانیت آقا میرزا محمد جعفر را دزدیده بود و پوشیده بود و سمت روحانی عشیره ای در شما لغربی فارس را یافته بود و دو پسرش هم روحانی شده بودند ...
* علیرضا آیت اللهی : آنچه که در اینجا آمده است نگارش اینجانب از خلاصه نویسی هائی در دهه 1350  ، و به اصطلاح شاخ و برگ یافته است ، و می تواند دارای خطاهائی باشد که امیدوارم توسط دیگران و چه بسا معمرین محترم نیر مرتفع گردد . 
 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا آیت اللهی Ali-reza Ayatollahi
تاریخ : سه شنبه 12 آذر 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: